حجم کلافگی بعضی روزا خیلی زیاده و نمیشه هیچ جوره ازش خلاص شد.هی خودتو سرگرم میکنی یا خودتو غرق کار میکنی یا حتی تو باشگاه انقد کلافه ای که حین شمردن دمبلا داری زور میزنی زودتر تموم شه.

نوشته هدف داشتن، ورزش مناسب و دوری از تنبل میتونه گره گشا باشه.همه ی اینا هم باشه اما انگیزه ای برای رسیدن به هیچ کدوم نباشه، یا تهش بگی خب آخرش که چی؟ این کلافگی رو بیشتر و بیشتر و ادامه دارتر میکنه.

هی برمیگردم به گذشته و انرژی زیادی که داشتم؟کجا رفتن اون انرژی بی پایانی که 12 ساعت مدام کلاس داشتم و بعدش با انرژی کارای بعدیمو انجام میدادم؟ ینی چی میشه آدم انقد بزرگ میشه که روزمرگی دلشو میزنه و تمام انرژیشو تحلیل میبره؟

بعضی احساسات هستن که با درمانای روانشناسی هم جواب میدن.شاید باید خوابید، بعدش یه چای خوش رنگ خورد و زندگی رو از تو شروع کرد.

پی نوشت این متن فقط با آهنگ

KING RAAM تکمیل میشه.


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها