میدونید، در فاجعه آمیزترین وضعیت ممکن برای اونایی که علم رو به ثروت ترجیح دادن هستیم.کسانی که خودشون رو در مراکز علمی چندین سال حبس کردن تا برای علم کاری بکنن،الان که تموم شده بعد از خروج از دانشگاه چیکار دارن میکنن؟

در بدو ورود به دنیای کار متوجه میشه که ای دل غافل،از دانشگاه چیزی عایدش نشده و باید مهارت هایی رو یاد بگیره که در دانشگاه یادش ندادن. بعد گذروندن 10 تا دوره ی جور وا جور و پر هزینه به بحث شیرین گشتن دنبال کار میرسیم. هی میگرده و میگرده تا کاری که سالها براش زحمت کشیده رو پیدا کنه. زنگ و رزومه و مصاحبه های مختلف رو از سر میگذرونه، بعد کارفرما (که معمولا مدرک تحصیلیشم حتی خیلی کمتره) بهش میگه ماهی 1 میلیون بدون بیمه و با بیمه 700 هزار تومن بهت میدیم. اگرم قبول نکنی انقدر هستن که قبول کنن.

این آدم مفلوک ما که تازه با واقعیت روبرو شده، حیران و سرگردون منتظر یه معجزه میشه، که سر و کله ی استخدامی های جور وا جور در میاد.با شوق و ذوف نگاشون میکنه.بالاخره پیدا میکنه. یه نگا به تعداد نفرات میندازه.1 نفر، 2نفر. که اونم کنارش نوشته شده اگه جا موند براتون میگیم بیاین!

لپتاپو میبنده و 18 سال درس خوندن تو یه آن از جلو چشمش میگذره.دوستش که آرایشگر شده، یه بازاری شده، الان زندگی تشکیل داده.اما اون چی؟ علم، اگر بدون هزینه ای که ساپورتش کنه باشه، هیچ ارزشی نداره.کاش اینو وقتی سرش باد داشت و از علم حرف میزد و شوق داشت و روزا و شبا رو پای مقاله و کتاب میگذروند میفهمید. نه بعد این همه. نه بعد جوونی ای که روی صندلی های سخت دانشگاه با اخلاق نه چندان خوب اساتید و کتابخونه و آزمایشگاه های بد بو گذشت.

پی نوشت: یه سر به کتابخونه ها بزنید.همه دارن زبان میخونن که برن.همه ی کلاسای زبان پر از دانشجوهای دکترا و ارشد شده که دارن آماده میشن برای تافل و آیلتس.درخواستای ویزا انقد زیاد شدن که صف مصاحبه ی سفارتا شده 2 ساله.چیکار داریم میکنیم وافعا؟


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها